زندگي بايد كرد در اين سرزمين خاكي ، با آدماي خيالي با كوله باري از خاطره با رد پايي از گذشته ...
اما تو ميتواني وبايد بتواني، چون قرار است بيقرار باشي، ناپيدا وگم، نام تو ليليست، ليلي هم يک اسم نيست، بلکه تمامي اساميست، زمين هم بدون تو کسي را نخواهد پذيرفت، پس هميشه خودت باش .
خودي که بيبهانه زندگي ميکند، بيبهانه ميسوزد، بيبهانه عشق ميورزد ،بيبهانه انار دلش ترک ميخورد، فقط همين را بدان که تو پايان تشنگيها هستي.
آخ گفتي...
آخ که چقدر دلم درد گرفته اين روزا...
کي بشه بيايي و ...
.
خيلي زيبا نوشتي دوست عزيزم.
ترسم از يادت برم
چون خاطره بي ارزش از ذهنت هم گذر نكنم
ترسم روزي تو هم رفتني شوي
مرا با دلتنگي هايم فراموش كني ....
سلام غزل خانومممي
خيلي زيبا نوشته بوديد.دلم گرفت.من هم خيلي برا آقام دل تنگم شده.
به اميد ظهور هرچه زودترشون.
موفق باشيد.
ّآپ غريب...
مياي؟...
سلام.
گفته بوديد هر كي رفت جمكران شما رو يادي بكنه...
من نمي خوام برم جمكران اما از دوستان زياد هستند كه اونجا ان حتما بهشون مي گم كه از طرف شما نائب الزياره باشن .
از پنجره دلم كه قابي شكسته دارد صدايت مي زنم نسيم نام تو بر لبهايم مي وزدخيال سبزت هميشه با من است تو اين جايي، در قاب پنجره هايي كه رو به باغ خدا باز استدستهايت طراوت و سبزي را تكرار مي كنداز نگاهت ستاره و مهتاب مي چكدخورشيد ذرهاي از مهرباني توستبگو چشمهاي ما كجا مهرباني نگاه تو را مي نوشدو دلهاي ما كي با ظهور تو آرام مي گيرد؟
التماس دعا
سلام
پرستو جان فقط اينو بدون كه آقا خيلي دوست داره و امروز يه زيارت جمكران برات كنار گذاشتن ...
بنام خدا
ممنون كه سر زديد
عصر جمعه غروبي غمگين ، چشمان در انتظار، چشمان خيره مانده به راه ، غروبي نا اميد از ظهور عدل و عدالت
غروبي که تا هفته بعد بايد منتظر ماند.
عصر دل بريدن از ديدار ، زمان تنهايي....