پنجره را كه باز مي كنم بوي خاك خيس خورده به مشامم مي رسد.نگاهم را به پهنه ي بيكران آسمان مي دوزم.ابرها آرام آرام درحال گريه كردنند.چترم را بر ميدارم و قدم به كوچه مي گذارم.ديگر باران نمي بارد!آسمان بغض كرده....
سلام آبجي نازم
خيلي زيبا بود.
التماس دعا