به خواب رفته اي و روياهاي ممنوعه ات
را کارگرداني مي کني صبح رسواييت
نزديک است
آب حيات منست خاک سر کوي دوست
گر دو جهان خرميست ما و غم روي دوست
ولوله در شهر نيست جز شکن زلف يار
فتنه در آفاق نيست جز خم ابروي دوست
داروي مشتاق چيست زهر ز دست نگار
مرهم عشاق چيست زخم ز بازوي دوست
دوست به هندوي خود گر بپذيرد مرا
گوش من و تا به حشر حلقه هندوي دوست
گر متفرق شود خاک من اندر جهان
باد نيارد ربود گرد من از کوي دوست
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل
روز قيامت زنم خيمه به پهلوي دوست
هر غزلم نامهايست صورت حالي در او
نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوي دوست
لاف مزن سعديا شعر تو خود سحرگير
سحر نخواهد خريد غمزه جادوي دوست
اين صداي آشنا ازآن کيست؟
اين صداي گريه پنهان کيست؟
لحظه اي تنهايي و غربت نرفت
امشب اين درد گران مهمان کيست ؟
نور شمعي خفته بر ديوار ما
گردش پروانه ها درمان کيست؟
گريه ها هم صحبت شبهاي من
اين ترنم از لب خندان کيست؟
گرمي دستي هميشه با من است
من ندانستم که از دستان کيست؟
قطره اشکي نشان عشق پاک
پاکي اين قطره از چشمان کيست؟
جمود فکري را در لينک مربوطه ببينيد که چطور موسيقي را حرام ميداند واي بر ما که بي شباهت به طالبان نيستيم واي بر ما که در مقابل جهل و ناداني و خوارج زمان سکوت کرده ايم.
سلام آبجي
متن خيلي قشنگ و تامل بر انگيزي بود
چون دل شير نداري سفر عشق مرو
...............................
درد من درد بدي نيست
اما تحملش كار كمي نيست
عاشقي كار هر كسي نيست
مردي مي خواد اما مردي به مرد و زن نيست
يا حق
بنام خدا
سلام
ممنون كه سر زديد
آنقدر منتظرم در ره عشق ......که اگر زود بيايي دير است ......
يا مهدي
نوشته ات زيبا بود و خواندني
پيروز باشي
سطر گريه با شعري كوتاه منتظر نظر است
سلام بر پرستوي مهاجر نازنين و عيدت مبارك
چه دلنشين از عشق اين اسطرلاب اسرار خدا نوشته اي .
شب يلداي خوبي داشته باشي
سلام آبجي.
چه متن زيبايي بود. ذوق کردم!
... شايد درک نکرده باشم اما حقيقتا شوري در من ايجاد کرد که...
بماند...
شاد باشي عزيز. عيدت مبارک.