RSS
![]() ![]() |
|
تسلیت (چهارشنبه 86/3/23 ساعت 1:36 عصر)
انا الله و انا الیه راجعون هتک حرمت حرمین مطهرین امام هادی و امام حسن العسگری (علیهما سلام) را به شما و محضر حضرت بقیة الله تسلیت عرض می کنم. دیگر نمی دونم چی بگم ? این ها حکومت شون با حکومت عباسیان چه تفاوتی داره؟ در حرمین مطهرین امام هادی و امام حسن عسگری بمب گذاری کردن و درست کاری رو کردن که متوکل عباسی (یکی از خلیفه های عباسی) انجام داد فقط با این تفاوت که متوکل حرم امام حسین رو خراب کرد و این ها حرم امام هادی و امام حسن عسگری رو تخریب کردند. به نظر من در پشت پرده این ماجراء آمریکا نقش دارد و میخواهد بین مسلمانان شیعه و سنی تفرقه بیاندازد تا این که به راحتی بتواند از اموال عراق و خزانه عراق برای تفریح خودشون پول بردارد و پایه های حکومتی خودشون رو مستحکم کنند. به همین خاطر باید مسلمانان شیعه و سنی متحد شوند و جلو این عمل احمقانه رو بگیرند. ![]()
یک مقاله (دوشنبه 86/3/21 ساعت 7:20 عصر)
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه درداخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه ازمرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر آنروز روز نامه نگار به ان محل برگشت ومتوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید، که بر روی ان چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مایه بگذارید این رمزموفقیت. است لبخند بزنید
سرشت آدما (سه شنبه 86/3/8 ساعت 12:7 عصر)
این نیز بگذرد....مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی... مثل همه دوست داشتنها که در ته صندوق خاک خورده زمان مخفی شد و گردی از فراموشی پوشاندش.... این نیز بگذرد....مثل همه اشکهایی که درانزوا ریخته شد وهیچ کس نفهمیدشان.... این نیز بگذرد مثل همه بغض هایی که بی پروا گره کور خوردند و هیچ دست مهربانی هرگز بازشان نکرد... این نیز بگذرد... مثل گذر تلخ ثانیه ثانیه های تنهایی و بیقراری و دلتنگی برای اویی که میدانی باید تنهایش بگذاری .... این نیز بگذرد.... مثل زندگی می خوام یه قصه بگم از سرشت آدما روزی که تو آسمون تک و تنها بود خدا ! اون روزا آسمونا رنگشون آبی نبود! تو دل ستاره ها درد بی خوابی نبود ! یه روزی خدا اومد یه ذره خاکُ گرفت! به هوای عشق تو گِل آدم و سرشت! برا خوشحالی تو این زمین و آفرید این همه کهکشونو روی دامن تو چید ! برای چشمای تو بهشت و بهونه کرد! با ناز نگاه تو دوزخ و ویرونه کرد! برا عطر نفس هات نسیم و آواره کرد! برای بچگی هات زمین و گهواره کرد! خورشید و برای تو ، توی آسمون گذاشت! گلای سرخ و فقط، برا خاطره تو کاشت! بارون و به خاطر سبزی دل به تو داد! برا بوییدن تو خودشو رسوند به باد ! از سیاهی چشات قطره ای جوهر گرفت ! بعد از اون شد که دیگه ، شب زیبا سر گرفت! از صدای گریه هات رعد و برق و آفرید ! دونه های اشکتو روی دریاها پاشید! امید رو به یاد تو به زمین ارزونی کرد ! از غم چشمای تو تو پاییزو زندونی کرد! روزی که خدا تو رو سرور دنیا می کرد ! با گلاب عشق ِ تو دل ها رو معنا کرد! ![]()
|
پرستوی مهاجر پرستو مهاجر
Template by: W3Village.com Powerd by: ParsiBlog.com |