RSS |
|
چرا امام حسین علیه السلام قیام کرد؟ (دوشنبه 87/10/9 ساعت 3:27 عصر)
چرا امام حسن صلح کرد یا چرا امام حسین صلح نکرد؟ اصلا چرا ما درباره این دو امام بگوئیم، قدری جلوتر برویم. چرا علی بن ابی طالب در زمان خلافت ابوبکر قیام نکرد؟ چرا در زمان خلافت عمر قیام نکرد؟ چرا در زمان خلافت عثمان قیام نکرد ولی بعد از عثمان که آمدند با او بیعت کردند، محکم ایستاد، در صورتی که از نظر علی بن ابی طالب همانطوری که ابوبکر غاصب بود معاویه هم غاصب بود. برای اینکه آنچه که در نظر اسلام اصالت دارد مطلب دیگری است و آن اینست که آن اقدامی که حفظ حوزه اسلام با او بشود، بر هر اقدام دیگر مقدم است. پیغمبر حضرت علی را برای خلافت نامزد کرده است، یکدفعه بعد از پیغمبر جریان دیگری به وجود میآید، پیر مردها و اکابر اصحاب پیغمبر به فکر میافتند که از این قضیه استفاده بکنند. در همان حال مردمی تازه مسلمان هستند که هنوز اسلام در دل آنها نفوذ نکرده است، تازه شهرت اسلام به دنیای خارج عرب کشیده شده است. حالا مصلحت اسلام ایجاب میکند که یک آرامش کاملی برقرار باشد. اولا باید غائله مرتدها خوابانده شود. ثانیا آنها که از دور میآیند که این حسابها سرشان نمیشود. از نظر آنها علی بن ابی طالب و ابوبکر علی السویه هستند. مصلحت اسلام اینطور ایجاب میکند که حالا که اینها عمل ناشایستی مرتکب شدهاند، آن کسی که در اینجا ذیحق است، دندان روی جگر بگذارد البته نه به خاطر جان خودش بلکه به خاطر مصلحت اسلام. مصلحت اسلام اینطور ایجاب میکند که علی (ع) دندان روی جگر بگذارد و در صف مأمومین ابوبکر هم شرکت بکند و با عمر نیز همینطور رفتار کند و به سؤالات و اشکالات مردم جواب بدهد. چیزی که از نظر علی اصالت دارد حیثیت و آبروی اسلام است. در اینجا دندان روی جگر گذاشتن، بهتر آبروی اسلام را حفظ میکند یا لااقل کمتر آبروی اسلام را میبرد. اما قضیه میگذرد، اوضاع زمان تغییر میکند، اسلام جهانگیر میشود. زمان معاویه پیش میآید، معاویه حیثیت عمر و ابوبکر را ندارد. او کسی است که خودش و پدرش سالها علیه اسلام جنگیدهاند. حسابها عوض شده است. در اینجا علی با معاویه میجنگد. زمان امام حسن پیش میآید. در این زمان در اثر جریانهای زیادی که در زمان امیرالمؤمنین پیش آمد و از همه بالاتر آن حالت سست عنصریای که اصحاب امام حسن به خرج دادند، اگر امام حسن مقاومت میکرد، کشته میشد ولی نه کشته شدن شرافتمندانه و افتخارآمیز آنگونه که حسین بن علی کشته شد. حسین بن علی با هفتاد و دو نفر کشته شد، یک شهادت آبرومندانه و در یک وضع و شرایط خاص که هزار و سیصد سال دارد اسلام را آبیاری میکند. در زمان امام حسن یک حالت رخوت و سستی و خستگی در شیعیان پیدا شده بود که اگر این کار (مقاومت در مقابل معاویه) ادامه پیدا میکرد، یک وقت خبردار میشدند که حضرت را دست بسته تحویل معاویه دادهاند. هنوز صابون معاویه و بنی امیه درست به جامه مردم نخورده بود. بیست سال معاویه حکومت کرد، مغیره بن شعبه و زیادبن ابیه که به جان مردم افتادند آنوقت مردم فهمیدند که اشتباه کردند که در زمان حضرت علی دعوت او را لبیک نگفتند ، اشتباه کردند که امام حسن را تحویل معاویه دادند. لهذا بعدها (بعد از حادثه کربلا) عدهای پیدا شدند و توابین را به وجود آوردند که همانها بودند که دور مختار را گرفتند. باز محرم رسید، ماه عزای حسین، سینه ی ما می شود کرب و بلای حسین، کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگیرم صفا من ز صفای حسین عواملی بود که شرایط را برای قیام امام حسین (ع) مساعد میکرد. گذشته از این، وضع یزید با وضع معاویه فرق میکرد. معاویه در لباس نفاق کار میکرد، یزید در لباس کفر، معاویه لااقل روی کارهایش سرپوش میگذاشت، علنا شراب نمیخورد، علنا سگ بازی نمیکرد، صورت ظاهر را حفظ میکرد، ولی یزید جوانی بود دیوانه و پرده در که حساب موقعیت خودش را نمیکرد که هر چه هست بالاخره مردم او را خلیفه پیغمبر میدانند. اینقدر شراب میخورد تا مست میشد و در حضور جمعیت به پیغمبر ناسزا میگفت. واقعا اگر قضایای کربلا نبود و امام حسین قیام نمیکرد و سبب نمیشد که یزید از بین برود و او همان بیست سالی را که معاویه خلیفه بود خلافت میکرد، اصلا حوزه اسلام منقرض میشد. پس شرایط زمان خیلی فرق میکند. بنابراین امام حسن همان برنامه را اجرا کرد که امام حسین اجرا کرد و امام حسین همان برنامه را اجرا کرد که امام حسن اجرا کرد، فقط شکل کارشان با هم فرق داشت، ولی روح هر دو یکی بود. آیت الله مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه: حضرت علی ع: من اول دستم را پس کشیدم تا آنکه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل رده) و مردم را به محو دین محمد دعوت میکنند، ترسیدم که اگر در این لحظات حساس اسلام و مسلمین را یاری نکنم خرابی یا شکافی در اساس اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه خلافت بسی بیشتر است. حضرت زهرا س خطاب به حضرت علی ع: پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزیده ای؟ تو همانی که شجاعان از بیم تو خواب نداشتند اکنون در برابر مردمی ضعیف سستی نشان میدهی، ایکاش مرده بودم و چنین روزی را نمیدیدم. علی خشمگین از ماجراها از طرفی همسری که بینهایت او را عزیز میدارد این چنین تهییج میشود ، این چه قدرتی است که علی را از جا نمیکند ، پس از استماع سخنان زهرا با نرمی او را آرام میکند که : نه ، من فرقی نکردهام ، من همانم که بودم ، مصلحت چیز دیگر است تا آنجا که زهرا را قانع میکند و از زبان زهرا میشنود: «حسبی الله و نعم الوکیل». ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 215 این داستان معروف را نقل میکند : روزی فاطمه سلام الله علیها علی (ع) را دعوت به قیام میکرد ، در همین حال فریاد موذن بلند شد که اشهد ان محمد رسول الله علی ( ع ) به زهرا فرمود آیا دوست داری این فریاد خاموش شود ؟ فرمود : نه ، فرمود سخن من جز این نیست. مقصود از سکوت ، ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است ، و الا چنانکه قبلا گفتها یم ، علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداری نکرد. علی از این سکوت به تلخی یاد میکند و آنرا جانکاه و مرارتبار میخواند: " « و اغضیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی امر من العلقم » ". خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم ، استخوان در گلویمگیر کرده بود و نوشیدم ، گلویم فشرده میشد و تلختر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم. سکوت علی سکوتی حساب شده و منطقی بود. " « و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه » " (نهج البلاغه ، خطبه . 3). به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست میدارد ، علی با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من از ترس مرگ نیست، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان اسلام است نه به نفع آن. علی خود تصریح میکند که سکوت من حساب شده بود ، من از دو راه آنرا که به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم : " « و طفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء او اصبر علی طخیه عمیاء ، یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه ، فرایت ان الصبر علی هاتی احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی » " (نهج البلاغه ، خطبه . 5). در اندیشه فرو رفتم که در میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکیی کور صبر کنم، تاریکیی که بزرگسال در آن فرتوت میشود و تازه سال پیر میگردد و مؤمن در تلاشی سخت تا آخرین نفس واقع میشود، دیدم صبر بر همین حالت طاقتفرسا عاقلانه تر است پس صبر کردم در حالیکه خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود. (شهید مطهری کتاب مقتضیات زمان1)
|
پرستوی مهاجر پرستو مهاجر
Template by: W3Village.com Powerd by: ParsiBlog.com |