سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرستوی مهاجر پرستوی مهاجر پرستو غزل غزاله غزال
 
پسر آدم وصىّ خود در مال خویش باش ، و در آن چنان کن که خواهى پس از تو کنند . [نهج البلاغه]  RSS  پرستوی مهاجر
بازدیدها
پرستوی مهاجر پرستو مهاجر تعداد کل: 215800
امروز: 5
دیروز: 4

لینک دوستان
فصل انتظار
(( همیشه با تو ))
پیاده تا عرش
یک لحظه با یک طلبه!
هو اللطیف
وبلاگ بسیج
هادرباد شناسی
سرباز صفر اینترنتی مولا
معراج ستاره ها
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
آقاشیر
دریـــچـــه
روانشناسی آیناز
کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
تکنولوژی کامپیوتر
دخترک
.:: رمز موفقیت ::.
پتی آباد سینمای ایران
فضول نامه
کسب درآمد اینترنتی
پاک دیده
آدمک ها
خدا یه کاری کن ...
پرسش مهر 8
ساحل نشین اشک
سخن دل
مبانی مهندسی کامپیوتر
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
ثانیه
به دادم برس
دست نوشته
خلوت من
سرزمین ...
کلک بهار
زورخانه بابا علی

صمیمی با خواهرم

دل کو چو لو
عــــشقـــــولـــــک
آسمان سرخ
آهــــــــــــــــــــاوران
گلهای د نیا
عاشق دلباخته
عشق من هیچ وقت تنهام نزار
همسفر عشق
راهنما
نقطه ای برای فردا
راه را با این می توان پیدا کرد
شب سکوت
تا صبح انتظار
حجاب
lovlyworld
السلام علیک یا امام الرئوف
کلبه مادرانه
منطقه 727
سخنان حکیمانه یک پسر دیوانه!
علم بی نهایت ، هنر،‏ دین ...
خانه اطلاعات
همه چیز...
اضطراب خشم افسردگی
شمیم حیات
حزب اللهی مدرنیته
دیــار عـاشقـان
هر کجا باشم آسمون مال منه
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
ساقی
بزرگترین وبلاگ دانلود

کوچولو و دلنوشته هاش
سلطان عشق
سرزمین دور
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدیده
محرما نه
.... تفریح و سرگرمی ...
کلبه خلوت
عاشق تنها
راز و نیاز با خدا
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکیست
سرگشته دل
وبلاگ شخصی محمد جواد ایزدپناه
یا امام زمان (عج) | وبلاگ تخصصی مهدویت | اللهم عجل لولیک الفرج
زیر آسمان خدا
گل یخ
بی ستاره ترین شبهای زندگی...
جور وا جور
نـو ر و ز
ســائل جواب به جای حاضرجواب!
هانیبال
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
دنیا به روایت یوسف
ترنم باران
جاده خدا
اس ام اس و مطالب طنز و عکس‏های متحرک
پسر پارسی
.
سخن دل
عشق یعنی انتظار منتظر
راز گشایی
رادیوی نسل برتر
کسی که مثل هیچکس نیست
آذرعلوم
JoKRiZeMiZe
الهه
غریب آشنا
ترنم
ریحانه النبی ماهشهر
* همیشه در قلب منی *
مسائل جنسی
حرم
کلبه احزان
غزاله
بهترین وبلاگ دنیا
همه چیز
پریشان
نیایش
پرواز به بی نهایت
گاه نوشتهایی درباره ی هیچ چیز و همه چیز
هشدارهای یک پزشک
زورقی در ساحل
به وبلاگ مصباح سبز خوش آمدید.
فقط به خاطره تو
هزار و یک شب
به سوی ظهور
غزاله
سوسک
لوگوی دوستان



متن عشق (شنبه 86/9/24 ساعت 6:46 عصر)

 یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ. اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد. و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد.
دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم. اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند، پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛ که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.
*
سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می کند.
پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق.
*
و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار.
هزار و یکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان.
و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید، آنچنانکه قلبش از جا کنده شد.
سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز که عشق کار نازکان نرم نیست / عشق کار پهلوان است، ای پسر
*
آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقی بود




  • نویسنده: پرستوی مهاجر

  • همرهان ( )
  • پرستوی مهاجر


    باران (جمعه 86/9/16 ساعت 4:12 عصر)

    هر بار که آهنگ باران با آواز نسیم در گوش برگها در هم می آمیزد و یک سمفونی زیبا پدید می آورد در دلم احساس نشاط و طراوت می کنم. کمی بعد که صدای پای باران دور می شود و من و نسیم و برگها را تنها می گذارد، هوای دلم بارانی می شود.
    پیش از آنکه خورشید دوباره سلطان آسمان شود، دوباره به درختان افراشته نگاه می کنم و می بینم که چگونه بازو در بازوی هم دست دعا به سوی آسمان بلند کرده اند، بارانی دیگر را .





  • نویسنده: پرستوی مهاجر

  • همرهان ( )
  • پرستوی مهاجر


    وقتی ضرب المثلها طنازی می کنند (چهارشنبه 86/9/7 ساعت 1:34 عصر)

    به هم بله، به من هم بله؟
    در یکی از شهرها هر شهری که دوست دارید یک مرد از خدا بی خبری زندگی می کرد که فقط از ملت قرض می گرفت و پول ملت رو بالا می کشید تا جایی که حتی به دایی اش هم رحم نکرد و پول اون رو هم هپولی هپو کرد، خلاصه به واسطه این حرف که از قدیم گفتن که چرخ زندگی همش یک جور نمی چرخه، طلبکارها هم خسته شدن و شکایت و عریضه نویسی ای راه انداختن اون سرش ناپیدا. خلاصه قاضی هم حکم جلب یارو رو صادر کرد و چند تا پاسبون فرستاد و گرفتنش و انداختنش توی زندان. چشماتان روز بد نبیند، از فردای آن روز مادر آن جوان آمد و بست نشست در خانه برادرش که (تو ختم روزگاری، حیله ای بریز و پسر مرا نجات بده.)بعد هم هی زار و زار کرد.آن قدر هم این کار را ادامه داد که بالاخره دل دایی جان مثل موم نرم شد.
    از طرف دیگر، همان طور که گفتیم، خودش هم چون ختم روزگار و به قول امروزیها آخرش بود، با خودش فکر کرد که:(اگه اون تو زندان بمونه که هیچ وقت نمی تونه قرض من رو به من برگردونه، پس من یک حیله ای یادش بدم که هم از زندان بیرون بیاد، هم  طلبکارهاش ولش کنن، هم اینکه من به مال و منالم برسم.)به این می گن یک تیر و سه نشان به خاطر همین رفت ملاقات خواهر زاده اش و زیر گوشش یه راه حلی به اون گفت که به عقل شیطون هم نمی رسید .اون به خواهر زاده اش گفت:(هر کس توی دادگاه از تو درباره بدهکاری ات پرسید، فقط بگو بله. اگر این کار را درست انجام بدی، فکر می کنن دیوانه شدی و ولت می کنن.)بعد هم با خواهرزاده اش شرط کرد که اگه آزاد شد، قبل از هر چیز بدهیهای اون رو صاف کنه و همه رو کامل بپردازه)
    خلاصه موقع دادگاه هر چی قاضی و طلبکارها از اون جوان درباره بدهیهایش پرسیدند، جوان فقط به آنها زل می زد و می گفت:(بله.) این طوری شد که همه فکر کردند جوان بدبخت به سرش زده و پاک عقلش رو از دست داده، بعد هم صلاح رو توی این دیدن که ولش کنن به امان خدا.
    وقتی جوان آزاد شد، بلافاصله اولین کسی که به دیدنش رفت، دایی اش بود، قبل از اینکه با خواهرزاده اش سلام و علیک هم بکند، گفت:(شرطمون که یادت نرفته، پس بدهی من رو هر چه زودتر بده که خیلی کار دارم.)
    جوان یک نگاه عاقل اندر سفیه به دایی اش انداخت و خیلی جدی گفت:(بله.)دایی هم که دهانش از تعجب وامانده بود بر سر زنان تکرار می کرد که:(به هم بله، به من هم بله؟.)!





  • نویسنده: پرستوی مهاجر

  • همرهان ( )
  • پرستوی مهاجر


       1   2   3   4      >

    پرستوی مهاجر پرستو مهاجر
    درباره ی من
    پاییز 86 - پرستوی مهاجر
    پرستوی مهاجر
    پرستوی مهاجر : انسان چون پرندۀ مهاجری که قلبش تنها به امید بازگشت به دیارش می تپد در این دنیای فانی زندگی می کند و مقدمات سفرش را مهیا می دارد تا هر چه سریع تر به سرزمین و کاشانه حقیقی اش باز گردد و چه زیباست هدیه بردن برای عزیزترین عزیز ها........... البته بهترین هدیه را وقتی می توان آماده نمود که بارقه ی عشق الهی به دست بی کران ها و از افق دل پاکش طلوع کند.


    فهرست موضوعی
    پرستوی مهاجر پرستو مهاجر
    بایگانی
    تابستان 87
    بهار 87
    تابستان 86
    پاییز 86
    زمستان 86
    پاییز 87
    زمستان 87
    فروردین 86
    اردیبهشت 86
    خرداد 86
    زمستان 87
    بهار 88

    نوای پرستو

    Template by: W3Village.com
    Powerd by: ParsiBlog.com